علیرضا راستی
چکیده
فرهنگستان زبان و ادب فارسی بهعنوان نهادی با شعاع عملکردی فراملّی که برنامهریزیها و سیاستگذاریهای آن میتواند پیامدهای گستردهای، نه صرفاً در زمینۀ زبانی، بلکه در عرصههای اجتماعی و سیاسی نیز به همراه داشته باشد، بایستی پیوسته مورد نقد و ارزیابی درونی و بیرونی قرار گیرد تا با لحاظ کردن بازخوردهای ...
بیشتر
فرهنگستان زبان و ادب فارسی بهعنوان نهادی با شعاع عملکردی فراملّی که برنامهریزیها و سیاستگذاریهای آن میتواند پیامدهای گستردهای، نه صرفاً در زمینۀ زبانی، بلکه در عرصههای اجتماعی و سیاسی نیز به همراه داشته باشد، بایستی پیوسته مورد نقد و ارزیابی درونی و بیرونی قرار گیرد تا با لحاظ کردن بازخوردهای حاصل از آن، عملکرد و اثرگذاری بیشینه و بهینهای داشته باشد. در این راستا، پژوهش فعلی، با اتّخاذ رویکرد مدافعهای‑مشارکتی و نیز کاربست پارهای اصول و مفاهیم میانرشتهای سیاستگذاری و برنامهریزی زبانی به سازوکار حاکم بر ساختار این نهاد و بهویژه فرایند «واژهگزینی»، کوشیده تا ضمن عریانسازی از پارهای نارساییها و کاستیهای حاکم بر آن، توجّه متولیان و سیاستگذاران حوزۀ نگهداشت و گسترش نفوذ زبان فارسی را بیشازپیش به رفع آنها معطوف سازد. پژوهشگر با بهرهگیری از روش «سندکاوی کیفی» بر آن بوده تا فرایند خطی خطمشیگذاری زبانی در فرهنگستان را با دیدی انتقادی که لازمۀ اتّخاذ رهیافت مدافعهای‑مشارکتی است، تشریح و تحلیل نماید. یافتهها گواه آن است که فرهنگستان در عملکرد سیاستگذاری زبانی خود (نا)آگاهانه رویکردی «اثباتگرایانه» و «گاممحور» دنبال میکند که چنین رهیافتی میتواند باعث ایجاد نوعی دافعه و سازشناپذیری از ناحیۀ کارگزاران زبانی در سطوح و ساحتهای مختلف جامعه متکثّر ایران شود. از دیگر یافتههای این جستار پژوهشی میتوان به عدم بهرسمیتشناختن تضاد منافع در میان کارگزاران متعدّد و متکثّر عرصۀ سیاستگذاری زبانی در اسناد مورد تحلیل اشاره نمود. همچنین، اتّخاذ رویکرد «نخبهگرایانه»، بهویژه در مقولۀ واژهگزینی، منجر به عدم به رسمیت شناختن شمّ زبانی گویشوران بومی زبان، بهعنوان یک منبع ارزشمند گزینش، کاربرد و اقبالپذیری واژگان نو در فارسی شده است.