محمدرضا لرزاده؛ احمد معینزاده؛ عباس اسلامی راسخ
چکیده
دراماتورژی بخش زیادی از فرایند پیشتولید، تولید و پساتولید اثر نمایشی را در بر میگیرد و جایی در پیوستار بین تنظیم متن نمایشنامة صرف تا نظارت بر اجرا و تنظیم و تعدیل عناصر مختلف اجرایی و مدیریت ادبی قرار میگیرد؛ یعنی میتوان مانند لسینگ دراماتورژی را مجموعة گستردهای از مهارتهای منقّدانه قلمداد کرد یا مانند برشت، ساحت دو شقیِ ...
بیشتر
دراماتورژی بخش زیادی از فرایند پیشتولید، تولید و پساتولید اثر نمایشی را در بر میگیرد و جایی در پیوستار بین تنظیم متن نمایشنامة صرف تا نظارت بر اجرا و تنظیم و تعدیل عناصر مختلف اجرایی و مدیریت ادبی قرار میگیرد؛ یعنی میتوان مانند لسینگ دراماتورژی را مجموعة گستردهای از مهارتهای منقّدانه قلمداد کرد یا مانند برشت، ساحت دو شقیِ متنی-تولیدی برای دراماتورژ قائل شد. حال در عرصة مطالعات ترجمه، رابطة میان اجرا (و تبعاً دراماتورژی) و ترجمه اغلب به مسائلی مانند دوگانیهای خوانشپذیری و اجراپذیری یا ترجمه برای صحنه یا مطالعه فروکاسته شده است. در مقالة حاضر سعی بر آن است تا با بررسی آغاز پردة اول نمایشنامة مردی برای تمام فصول رابرت بولت، ترجمههای موجود از آن (آلرسول و طاهری) و متن اجرایی بهمن فرمانآرا از این اثر، ضمن واکاوی ساختار و کارکردهای دراماتورژی در کشور، نسبت مترجم با دراماتورژی مشخص شود. بررسی این مجموعه پر چین و شکن در قالب الگوی تعدیلشدة کوزان دال بر آن است که ترجمة نمایشنامه اغلب نقطة شروع صرفی برای دراماتورژی محسوب میشود و در هر صورت، چه با تعریف مدیریت ادبی لسینگی و چه دراماتورژی متنی-تولیدی برشتی، نمیتوان مترجم را دراماتورژ پنداشت و با تخصصیشدن این عرصه، شاید بتوان مترجم را دراماتورژ متنیِ ترجمانی دانست.
محمدرضا لرزاده
چکیده
گاه جدل بیحاصل و غیرکاربردی در زمینه معنا به مباحثی چون ترجمه افراطی کواین کشیده میشود که در آن، معنا نه طی تعامل بینافردی، بلکه به صورت رفتارشناسانه و طی ارتباط میان عمل و بافتار حاصل میشود و معنا دست نیافتنی تصویر میشود. در این میان، فیلسوف اسپانیایی، خوزه اورتگا ی. گاست کمی از این فضای منطقی محض دوری میگزیند: وی هرچند همه ...
بیشتر
گاه جدل بیحاصل و غیرکاربردی در زمینه معنا به مباحثی چون ترجمه افراطی کواین کشیده میشود که در آن، معنا نه طی تعامل بینافردی، بلکه به صورت رفتارشناسانه و طی ارتباط میان عمل و بافتار حاصل میشود و معنا دست نیافتنی تصویر میشود. در این میان، فیلسوف اسپانیایی، خوزه اورتگا ی. گاست کمی از این فضای منطقی محض دوری میگزیند: وی هرچند همه امور بشری را در عین محتمل بودن دستنیافتنی میشمارد، نسبیت عام حاکم بر ارتباط درونزبانی و بینازبانی را پذیرفته و بسط میدهد و تعامل زبانی را عامل مفاهمه گویشوران زبان میداند. به زعم وی، سهل و ممتنع بودن برقراری ارتباط باعث تن دادن ساده و بیپیرایه آن به تحلیل نمیشود و ترجمه نیز باری افزون بر ارتباط نخستین بر گردن مترجم میگذارد تا در فضای سکوت زبانی وارد شود و با ناگفتهها انتقال معنا کند. این مقاله ضمن تبیین و تحلیل نقادانه تفصیلی آرای مذکور، الگوی ترجمانی ارائه شده از سوی اورتگا را به تصویر میکشد و کاربرد آن را در عمل ترجمه بررسی میکند. در پایان و پس از مداقه در این نظرات میتوان نتیجه گرفت که توجه فراوان اورتگا به بافت و کلاناندیشی نظری وی گاهی باعث میگردد که اهمیتی شاید بیش از واقع به ناگفتههای درون و بینازبانی داده شود و برای مترجم نقشی برسازنده و ابداعگر قایل شود که شاید در مورد ترجمه ادبی صادق باشد، ولی نادیده گرفتن اینکه بخش اعظم عمل ترجمه در حیطه متون غیرادبی است، نقش و رسالت مترجم را دچار انحراف و دگرگونی بسیارمیکند.