غلامرضا کیانی
چکیده
در عصر حاضر، نیاز مبرم به پاسخگویی معتبر و تضمین کیفیت، توجه متخصصان را به آن دسته از شیوههای سنجش و اندازهگیری جلب نموده که ارتقای کیفیت یادگیری و ریشهکنشدن آرایهای از آثار و عواقب نامطلوب واردشده بر برنامۀ درسی و آموزش/یادگیری را به ارمغان آورده است. در ایران انتقادهایی که اخیراً به پاسخگویی آزمونمحور وارد شده موج اصلاحاتی ...
بیشتر
در عصر حاضر، نیاز مبرم به پاسخگویی معتبر و تضمین کیفیت، توجه متخصصان را به آن دسته از شیوههای سنجش و اندازهگیری جلب نموده که ارتقای کیفیت یادگیری و ریشهکنشدن آرایهای از آثار و عواقب نامطلوب واردشده بر برنامۀ درسی و آموزش/یادگیری را به ارمغان آورده است. در ایران انتقادهایی که اخیراً به پاسخگویی آزمونمحور وارد شده موج اصلاحاتی را در نظام دیرینۀ سنجش و پذیرش دانشجو بههمراه داشته است؛ موجی که در سال 1386 با تصویب «قانون پذیرش دانشجو» به اوج خود رسید. اما پیشینۀ پژوهشی مرتبط حاکی از آن است که موفقیت اغلب به آن اندازه که امید آن میرود، حاصل نمیشود. دلایل چنین ناکامیهایی معمولاً پس از اجرا یا در مراحل پایانی آزمونی تحولیافته بررسی شده و «ارزشیابی مقدم بر تجربه یا ارزشیابی فاز سیاستگذاری» همچنان مغفول مانده است. پژوهش کنونی براساس مصاحبههای دقیق با جمعی از سیاستگذاران و حامیان تغییر کنکور سراسری به این مهم پرداخته است. براساس نتایج تحلیل محتوایی مصاحبهها، سیاستها و چشماندازهای این تغییر بر سه محور اصلی استوار است: 1. آزمون جدید بهعنوان اهرم مولد آثار و پیامدهای مطلوب در کل نظام آموزشی؛ 2. تغییر پارادایم روانسنجی به فرهنگ سنجش آموزشی؛ 3. چالشهای نظام جدید پذیرش. برخلاف تغییر دیدگاهها، سیاستگذاران در عمل همان سیاستهای گزینشی سابق را برای جایگزین کنکور دنبال کرده که با وجود چالشها و تهدیدهای موجود، محتمل است آن را به ابزاری نامناسب جهت پیشبرد اهداف ایده آل تبدیل نماید.